این مقاله توسط سعید احمدی پویا، مشاور ارشد توسعه کسبوکار فینتک و اینشورتک به نگارش در آمده و استارتاپ۳۶۰ صرفا منتشر کننده آن است.
رگولاتوری یا تنظیمگری در یک صنعت، نقش اساسی در شکلدهی و بلوغ یک صنعت دارد و در عین حال ضامن دوام و تداوم کسبوکار در یک صنعت محسوب میشود. بیمه مرکزی هم از زمان شکلگیری تا کنون، با لحاظ این دغدغه سعی کردن است که تمام تلاش خود را در جهت حفظ و حراست حقوق شهروندان و ذینفعان زیستبوم بیمه کشور بهکار گیرد، رقابت را ترویج کند و ریسکها و پیامدهای مخاطرهآمیز برای اعضای زیستبوم بیمه را مدیریت و کنترل کند.
همواره برای سازمانهای تنظیمگر، دو رویکرد، نگاه حداقلی و نگاه حداکثری به حوزه کنترل و تنظیمگری زیستبوم وجود دارد؛ یک سوی جریان تنظیمگری، به فضای بدون محدودیت و کنترل میاندیشد و در سوی مقابل، به فضای به شدت کنترلشده و سرشار از محدودیت معتقد است. این نگاه سرشار از کنترل و محدودیت، ناشی از دغدغههای سازمان تنظیمگر برای مصونماندن شهروندان و اعضای یک زیستبوم از ریسکها و مخاطرات احتمالی است.
برای نگاه حداکثری به حوزه کنترل، تنظیمگری و قانونگذاری میتوان به واقعه مشهور “قانون پرچم قرمز” اشاره کرد که داستانی تاریخی در حوزه تنظیمگری است. درحالی که جریان نوآوری در انگلستان در اواخر دهه ۱۸۰۰ میلادی با سرعت به پیش میرفت و صنعت خودروسازی در حال تحول و شکوفایی بود، پارلمان انگلستان در سال ۱۸۶۵ قانونی مصوب کرد که به “قانون پرچم قرمز” معروف گشت و وسائل نقلیه خودران را ملزم کرد که سرعتشان نباید بیشتر از ۱۰مایل بر ساعت در جادههای اصلی یا ۲ مایل بر ساعت هنگام حرکت در شهرها باشد؛ حداقل سه خدمه داشته باشند و یک نفر هم حداقل ۶۰ یارد جلوتر از وسیله نقلیه پیاده حرکت کند و با یک پرچم قرمز به عابران پیاده و سایر وسایل نقلیه شامل درشکههای اسبی، هشدار دهد که خودرو در حال آمدن است! بیش از سی سال طول کشید تا این قانون در سال ۱۸۹۶ لغو شود و البته تبصرههای این قانون تا سالهای بعد از این تاریخ، هم باقی ماند و سد راه نوآوران بریتانیایی میگشت.
امروز “قانون پرچم قرمز” برای ما به مزاح شبیه است اما یادمان نرود قانونگذار بریتانیایی با توجه به مخاطرات پیشآمده در خصوص درشکههای اسبی و … این قانون را مصوب کرد و همین دلنگرانی و نگاه محافظهکارانهاش ، سبب کندی فرایند نوآوری و از بین رفتن ایدههای بسیاری در زمان خود شد و شاید سالها بعد، آیندگان هم مثالهای متعددی از قوانین امروز ما، برایشان شکل “قانون پرچم قرمز” باشد لذا در قدم اول، لازم است قانونگذار برای فهم و درک فناوریهای نوظهور و جریان تحول دیجیتال، از دانش، تجربه و نگاه محافظهکارانه خود در صنعت فاصله بگیرد و اجازه بدهد در یک فضای کنترل شده، ریشههای ایدههای جدید جوانه بزند؛ این نگرش سبب میشود زیستبوم نوآوری در یک صنعت شکل بگیرد و بتواند در طی مسیر رشد خود، به بلوغ لازم برسد.
اگر تجربه سازمانهای تنظیمگری که در مواجهه با نوآوری موفق بودهاند، بررسی گردد، یک سری درسآموختهها و نتایج حاصل میگردد که میتواند مورد بهرهبرداری سازمانهای تنظیمگر دیگر قرار بگیرد.
نخستین درسآموخته، پذیرش تغییر فرایند قانونگذاری برای جریان نوآوری و فناوریهای نوظهور، از امری حداکثری به امری حداقلی و تغییر سبک قوانین و سیاستها از مدل قوانین متمرکز بر فرم و شکل یک جریان نوآور، به مدل متمرکز بر نتایج، عملکرد و شناخت و پوشش ریسکهای مترتب است. به جای آنکه قانونگذار و تنظیمگر به فرم و شکل یک نوآوری و وضعیتهای قابل وقوع در آینده و تمامی پیچوخمهای یک جریان نوآور بیاندیشد، فقط به نتایج نهایی، زیرساخت شناخت ریسک و طراحی پوشش ریسک و مسئولیتپذیری عوامل درگیر در ریسکها به میزان سهم خودشان، بیاندیشد و خود را در یک فضای سرشار از تغییر و عدم ثبات درگیر نسازد. این شناخت مدیر ریسک در هر جریان نوآور، سبب میشود نوآوران مختلف با پذیرش ریسکهای مختلف، به جای دور زدن سازمان تنظیمگر یا متوقف کردن جریان نوآوری، به طراحی راهکارهای پوشش ریسک روی بیاورند و جلوه متفاوتی را از نوآوری و پذیرش مسئولیت ریسک، به زیستبوم عرضه کنند.
دومین درسآموخته، نگاه انطباقی به قوانین است. فرایند قانونگذاری با دوره عمر طولانی باید جای خود را به فرایند قابل بهروزرسانی و پاسخگو بودن تغییر کند و سازمان تنظیمگر باید به پذیرش امر تغییر در فرایندها و قوانین خود واقف شود و با ایجاد زیرساخت پاسخگویی و بهروزکردن قوانین و مقررات، این پذیرش را به زیستبوم نمایان سازد.
سومین درسآموخته این است که تنظیمگر نیاز است ضمن تقویت زیرساخت تحقیق و توسعه و رصد بازار خود، همراه با حرکت سریع جریان نوآوری گردد و از ذینفعان زیستبوم بازخورد بگیرد و با بررسی بازخوردهای حاصله، موانع قانونی را رفع کند و با برافراشتن پرچمهای سفید به جای پرچمهای قرمز، راه دستیابی به مدلهای کسبوکار جدید و نوآور را همراه سازد. رویکردهای انطباقی مذکور، در تدوین قوانین و مقررات، به آزمون و خطا اعتقاد دارند و بر روی طراحی گروهی قوانین و مقررات و استانداردها تأکیددارند؛ فرایندهای اخذ بازخورد طراحی میکنند و با بهرهگیری از سازمانهای صنفی، کارگروههای تخصصی، سندباکسهای قانو نگذاری و فرایند سیاستگذاری جمعسپاری، یک زیستبوم خودتنظیمگر خلق میکنند و این نقطه عطف یک زیستبوم در مسیر رشد و تحول به شمار میآید.
چهارمین درسآموخته، حرکت از سبک قانونگذاری بر اساس تجربه و شهود به رویکردی داده محور و منشعب از نتایج حاصله است. نگاه دادهمحور تجلی تمامعیار مفاهیم قدیمی راهبری زیستبوم بر اساس شواهد (evidence) بهجای شهود (intuition) هستند. کارل اندرسن در کتاب خود «ایجاد سازمان داده محور»، تعریف جالبی ارائه میدهد: «داده محور بودن یعنی ایجاد ابزارها، توانمندیها و مهمتر از همه فرهنگی است که بر اساس داده اقدام میکند». با این تعریف کوتاه و ساده میتوان فهمید که چه مسیری برای داده محور شدن باید طی شود.
پنجمین درسآموخته، تغییر افق نگاه تنظیمگر از زاویه محدود به چند کسبوکار برجسته صنعت به نگاه ملی و در مشارکت و تطابق با نظام بینالمللی است که سبب گستردگی و توسعه کسبوکار تمامی ذینفعان زیستبوم میگردد.
و در آخر با یادآوری مجدد “قانون پرچم قرمز” ، پیشنهاد میگردد این بار سازمان تنظیمگر صنعت بیمه، پیشقدم بالابردن پرچمهای سفید به جریان نوآوری در صنعت بیمه گردد و با لحاظ پنج درسآموخته مذکور، زمینه ساز رشد و تحول در صنعت بیمه کشور گردد.